نه،
نه آسمان و نه زمین را معجزتی نمیخواهم
تا به ما بازپس دهند حضور گرمت را
نه،
زمین را نمیخواهم تا آغوش نگشاید
که تو چه سان آرام آسودهای در آغوشش
و غیاب نابهنگامت چه سهمگین برماسیده بر دلهامان
گدازش فرو رونده گدازه ها بر تکه تکه های قلبهامان
نه، آسمان را نمیخواهم تا سیل آسا تو را در بر نگیرد
و خاک،
خاک پذیرنده را نمی خواهم تا تن زند از میزبانیت
ظهور سبز و پر فروغ حاصلخیزیت
بیارام در میان آفتاب و باد
تا با رود اشکهامان بگستراند یادت را
در سرتاسر این خاک.