باد او را با خود برد

به یاد زهره لشگری٬ ۱۳۸۸ - ۱۳۶۰

باد او را با خود برد

به یاد زهره لشگری٬ ۱۳۸۸ - ۱۳۶۰

خنده‌اش سُنبل رومی بود...


یک همراه همدل برایش چنین نوشته:


رفت

همراه باران یا بالهای باد

به آغوش زمین یا فراز آسمان

رهاشد

درلحظه ای نامنتظر

بی انتظار خداحافظی

یا نخواست شاید

ببیند حلقه های اشک وداع و سرخی گونه های شرم را

رهاشد و بخشید و رفت و گذاشت

تمام آرزوها و بغضهایش را

تمام کتابها و

قصه هایش را

ونگاهش را مانده در قاب تصویر

مبهم و ناگفته

وحکایتی کوتاه

از آمدن و رفتنش

در دفترمخطط این دنیا

دید که دلها درغمش پژمرد

دید که چشمها درفراقش گریست

شنید صدای هق هق دلهایی را

که دوستش داشتند

...

خندید و برید و رها شد و

رفت

 


اینها از آخرین عکسهاست...