باد او را با خود برد

به یاد زهره لشگری٬ ۱۳۸۸ - ۱۳۶۰

باد او را با خود برد

به یاد زهره لشگری٬ ۱۳۸۸ - ۱۳۶۰

پر کن پیاله را ...


هان ای عقاب عشق!

از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!

در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل :که آب ... آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را ...



خوابم نمی برد


خوابم نمی برد


خوابم نمی برد


خوابم نمی برد




برای تو قصه می گفتم تا بخوابی. موهایت را دست می کشیدم تا خواب چشمانت را سنگین کند ... قصه ای که برایت ساخته بودم هرگز به پایان نرسید، که پیش از پایانش نفسهایت شمرده می شد و آرام، و من هر چه می بافتم تو اعتراضی نمی کردی و می فهمیدم که شناوری میان خواب و بیداری..


خوشم می آمد اذیتت کنم و خزعبلات بی سر و تهی ببافم و درجه هشیاری ات را امتحان کنم. قصه "خر پشمالو" آخرین ابتکارم بود. داستان فی البداهه ای که وقتی در بیداری برایت گفتم از خنده ریسه می رفتی. اصرار داشتی که این بافته ها را ضبط کنیم به یادگار.


گاهی هم شد که با چشمانی منتظر و بیتاب چنان که انگار هرگز خواب بدانها راه نداشته می خواستی ببینی تا کجا ادامه می دهم. من اما از تله ات به بهانه ای جستم هربار و هر چه به ذهنم رسید بافتم تا خوابت ببرد..


قصه ی من تمام نشد و تو ناگهان نقطه پایانی نهادی بر قصه ات.


کلمه ها در ذهن و دهانم ماسیده اند و حنظلی مدام اند در کام ثانیه ها..


خوابم نمی برد..




نظرات 13 + ارسال نظر
فرزاد سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ب.ظ

نمی دونم چی بگم. سنجیده تر اینه که هیچی نگم. فقط از خدا می خوام تحمل این لحظات سنگین و طاقت سوز رو یه جوری ممکن کنه ...

حجت سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:28 ب.ظ

برای همدردی با فهیم عزیزو به یاد زهره نازنین:

مرو ای دوست/ مرو ای دوست/ مرو از دست من ای یار/ که منم زنده به بوی تو /به گل روی تو

مرو ای دوست / بنشین با من و دل / بنشین تا برسم مگر به شب موی تو

مرو ای دوست/ تو نباشی چه امیدی به دل خسته من/تو که خاموشی بی تو به شام وسحر چه کنم با غم تو
مرو ای دوست / بنشین تا بنشانی نفسی به آتش دل

توکه خاموشی / چه کنم با دل تنها که نشد باور من/ تو و ویرانی / خاموشی/ کوهم مگر / چه کنم با غم تو/ چه کنم با دل تنها / چه کنم با غم دل/چه کنم با این غم/ دل من ای دل من...

نفیسه سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:56 ب.ظ http://roozmaregiha2.blogfa.com

قصه هیچ گاه به انتها نرسید
حتی قصه زندگی تو ...
می بینی حالا که تو رفته ای ما هر کدام قصه ای ناتمام داریم
قصه ای که آعازس با نام تو بود
زهره..

روزبه نبوی سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:52 ب.ظ

فهیم عزیز باز هم تسلیت میگم. بی نهایت غم انگیزه ...

نیما سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:51 ب.ظ

فهیم عزیزم
آرام باش و صبور .... خدا میدونه که غم دوست خواب رو از چشم همه گرفته ... اون روح بزرگ دوباره به آرامش رسیده َ‌بار اول با تو و این بار با تقدیر الهی .... میدونم سخته میدونم ناممکنه پذیرفتن اما میدونم مثل کوه استواری عزیزم .... من و این همه دوست خوب که داری کنارتیم .... هرچی بخوای هروقت بخوای

فرزاد یزدان پناه سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ

چه بی تابانه می خواهم ات ای دروی ات آزمون تلخ

زنده به گوری!

چه بی تابانه تو را طلب می کنم!

بر پشت سمندی

گویی

نوزین

که قرارش نیست.

و فاصله تجربه ای بیهوده است.

بوی پیرهن ات،

این جا

و اکنون

کوه ها

در فاصله

سرزدند.

دست در کوچه و بستر

حضور مآنوس دست تو را می جوید،

و به راه اندیشیدن

یآس را رج می زنند.

بی نجوای انگشتان ات

فقط.

و جهان از هر سلامی خالی است.

مجید سعیدی سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:10 ب.ظ

خیلی بهتون تسلیت می‌گم.

بابک چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ق.ظ

فهیم عزیز

این دنیای فانی محل امتحانه. منتها بعضی از امتحانها اونقدر بزرگه که آدم رو مبهوت می کنه. فقط آدمهای بزرگ هستند که از پس اون بر میان.
امیدوارم خدا روحی بزرگتر از همیشه به تو عطا کنه.

مرتضی چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:58 ق.ظ

فهیم جان تو بازهم داستان هایت را برای زهره تعریف کن. اینبار زهره خواب نیست بلکه بیداره و اون بالا نشسته و داستانهایت را گوش می دهد

حجت چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ

دوستان زهره و فهیم

فردا پنجشنبه 3 اردیبهشت ماه مراسم هفتمین روز در گذشت زهره عزیز در مسجد النبی واقع در خیابان امیر آباد شمالی (کارگر شمالی) روبروی کوی دانشگاه از ساعت 2 تا 3.5 بعد از ظهر برگزار میشود لطفا با تشریف فرمایی خود ضمن طلب آمرزش برای آن مرحومه موجبات تسلی خاطر فهیم عزیز و سایر بازماندگانش را فراهم فرمایید

غریبه سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:32 ق.ظ

تسلیت میگم

آرمین دادوند شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:06 ب.ظ

همیشه فکر می کردم می تونم جلوی احساساتمو بگیرم.ولی امروز فهمیدم ...
خدا بهت صبر بده.

Timothyroubs دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 01:05 ق.ظ http://online-casino.gold/

check this top <a href=http://online-casino-no-deposit.org/>casino</a> offers

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد