نه،
نه آسمان و نه زمین را معجزتی نمیخواهم
تا به ما بازپس دهند حضور گرمت را
نه،
زمین را نمیخواهم تا آغوش نگشاید
که تو چه سان آرام آسودهای در آغوشش
و غیاب نابهنگامت چه سهمگین برماسیده بر دلهامان
گدازش فرو رونده گدازه ها بر تکه تکه های قلبهامان
نه، آسمان را نمیخواهم تا سیل آسا تو را در بر نگیرد
و خاک،
خاک پذیرنده را نمی خواهم تا تن زند از میزبانیت
ظهور سبز و پر فروغ حاصلخیزیت
بیارام در میان آفتاب و باد
تا با رود اشکهامان بگستراند یادت را
در سرتاسر این خاک.
فیلم همون روز رو دیدم. :( که برای برنا هدیه برده بودین.
کاش بودش.
مرگ چیز غریبیه،خیلی وقت بود خاطراتمو باهاش مرور نکرده بودم،اولین روز کارم توی پالافرایند مصادف شده بود با تولد یکی از همکارها از اونجایی که من هیچکی رو نمی شناختم نشستم پشت میزم بعد از چند دقیقه دیدم زهره سهم کیکشو آورده با هم بخوریم
خیلی وقت بود بهش نگفته بودم که چقدر دوسش دارم
حیف ....
خیلی خیلی متاثر شدم. از صمیم قلب بهتون تسلیت میگم.
روحش شاد.
مرگ در سایه نشسته است به ما میخندد
تسلیت میگم. خیلی ناراحت شدم:(
و رفت تا لب هیچ...........
هوا سرد است و بارانی
و من تنها کنار خاطراتم خیره بر آتش به تقدیرم
می اندیشم...
چرا اینگونه شد بختم؟
چرا افسرده و تنها وغمگینم؟
چرا از درد لبریزم؟
چرا میلی به ماندن نیست؟
چرا شوقی به رفتن نیست؟
چرا بودن چنین سخت است؟
چرا دل با من از ماندن نمی خواند؟
چرا هر حرف زیبایی مرا دیوانه می سازد؟
چرا امید و آرزو رفتند از یادم؟
گناهم چیست اگر مردم همه از عشق مینالند
من اما روز وشب از عشق می خوانم؟
من اینجا مادرانه بر تن خود جامه پوشاندم
مبادا وسوسه گردد که گرمایش ز گرمای تنی باشد...
خداوندا عنایت کن به من بنما گناهم را
تو رحمانی ولی خلقت همه نامهربان و سنگدل گشتند
نفسهاشان همه سرشار از نفرت،نشان از دشمنی دارد...
گناهم را نمیدانم،شاید هم گناهی نیست اگر اینگونه میبینم
گناهم ساده دل بودن،گناهم عشق ورزیدن،گناهم مهربانی بود
گناهم را نمی شویم که می ترسم مگر آسوده دل گردم
ولی دانم، به دل سوگند ومعصومیت نیلوفر مرداب،گناهانم چو دامان ملائک پاک ومعصومند...
امروز تمام روز بغضم را فرو میخوردم...
متاسفم و جز صبر چه می توان گفت
همیشه بلند ها را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم و سخت ها را میخواهیم، از این غافلیم که خوبها اسان می ایند، بی رنگ می مانند و بی صدا میروند.
این را من همچون تبی که خون به رگم خشک می کند٬ احساس کرده ام...
من رو هم در غمت شریک بدون... خیلی سخته....