کاوه
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 12:35 ق.ظ
نوشتن جایی ست که در آن می شود دستهایی را که دور شده اند گرفت.... نوشتن شما از این غم من غربیه را آنچنان تحت تاثیر قرار داد که نمی توانم از تحسین شما چشم پوشی کنم.
قطره قطره قطره ذوب می کند غیابش خلوت قیرین انتظار حضورش را
ما و حیرانی و بی در کجایی...
[ بدون نام ]
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 08:42 ق.ظ
من شما رو ندیدیم دورادور می شناسمتون وقتی خوندم از سایت کاوه و اومدم اینجا فقط بغض کردم و اشک ریختم متاسفم واقعا متاسفم و ارزوی صبر دارم
تهمینه
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 10:04 ق.ظ
خواب های آدم گاهی ریشه در آرزوهاش داره.دیشب خواب دیدم زهره زنده شده و با هیجان و شور همیشگیش داره ماجرای بیرون اومدن از قبر و فرار از اونجا رو برامون تعریف می کنه.اینقدر واقعی بود که وقتی بیدار شدم تا مدتی گیج بودم
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری !؟ نه ری را جان نامه ام باید کوتاه باشد ساده باشد بی حرف از ابهام و آینه از نو برایت می نویسم حال همه ما خوبست اما تو باور مکن ! ....
غریبه
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ
یک عمر را در صدفى تنگ به نام زندگى به سر آوردیم حال آنکه مرگ مثل مرواریدى سیاه در اعماق اقیانوس میدرخشید.
فهیمه بهاری
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 07:16 ق.ظ
من دیشب خوابش رو دیدم. بهش گفتم اینجا چیکار می کنی ؟ گفت اومدم دیدنتون. از خواب که بیدار شدم نمی تونستم فراموشش کنم و ساعتها بیدار بودم. دلم تنگشه !
حجت
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 10:55 ق.ظ
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هرکو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا برشتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتندمارا در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شبنشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیرماندی چون شام روزهداران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
همه چی درست میشه. من میدونم.
واییییی!!! واقعا متاسفم.خدا بهت صبر بده عزیز.
نوشتن جایی ست که در آن می شود دستهایی را که دور شده اند گرفت....
نوشتن شما از این غم من غربیه را آنچنان تحت تاثیر قرار داد که نمی توانم از تحسین شما چشم پوشی کنم.
قطره
قطره
قطره
ذوب می کند غیابش
خلوت قیرین انتظار حضورش را
ما و حیرانی و بی در کجایی...
من شما رو ندیدیم دورادور می شناسمتون
وقتی خوندم از سایت کاوه و اومدم اینجا فقط بغض کردم و اشک ریختم
متاسفم واقعا متاسفم و ارزوی صبر دارم
خواب های آدم گاهی ریشه در آرزوهاش داره.دیشب خواب دیدم زهره زنده شده و با هیجان و شور همیشگیش داره ماجرای بیرون اومدن از قبر و فرار از اونجا رو برامون تعریف می کنه.اینقدر واقعی بود که وقتی بیدار شدم تا مدتی گیج بودم
کاش حقیقت داشت...
دلم وای...
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری !؟
نه ری را جان
نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرف از ابهام و آینه
از نو برایت می نویسم
حال همه ما خوبست
اما تو باور مکن !
....
یک عمر را در صدفى تنگ
به نام زندگى به سر آوردیم
حال آنکه مرگ مثل مرواریدى سیاه
در اعماق اقیانوس میدرخشید.
من دیشب خوابش رو دیدم. بهش گفتم اینجا چیکار می کنی ؟ گفت اومدم دیدنتون. از خواب که بیدار شدم نمی تونستم فراموشش کنم و ساعتها بیدار بودم. دلم تنگشه !
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هرکو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا برشتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتندمارا در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شبنشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیرماندی چون شام روزهداران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران