ترنم بهار رفت ، نغمه ی عاشقانه رفت.
از
این سرای غم زده ، تو گویی آن فرشته رفت.
مجنون
زآن دیوانه شد، لیلای او افسانه شد.
گریان
شده چشمان او ،غم با دلش همخانه شد.
گلها
همه شقایق اند ، زین پس در این باغ خزان
از
رفتن آن مهربان ، داغی به سینه شد نهان
در
هر غروب آسمان ،او اولین ستاره بود
زهره
ی آسمان ما ، در آسمان نمونه بود
پروانه
ای به نیمه شب، آهسته گریه می کند
شمع
خموش خویش را، هردم نظاره می کند
پروانه
جان غمگین مباش، شمع تو در دل روشن است
شمعی
که در دل روشن است، آن تا قیامت ایمن است
در
این غروب غم زده، به آسمان نظاره کن
ستاره
ات را ببین ، پروانه باز خنده کن
حامد نعمتی (همکار زهره در شرکت بیتاطرح)