باد او را با خود برد

به یاد زهره لشگری٬ ۱۳۸۸ - ۱۳۶۰

باد او را با خود برد

به یاد زهره لشگری٬ ۱۳۸۸ - ۱۳۶۰

انقلاب امید




چاره‌ای می‌جویم و نمی‌یابم تا وارهاندم.  دلم تنهایی می‌خواهد و یک خیابان دراز، که نه بشناسم و نه بشناسندم و من همینجور راه بروم و راه بروم و  به هزاران چرای نفسگیر ذهنم فکر کنم..

 

دلتنگی، به نگرانی می‌آمیزد و ناگهان اندوه فرا می‌رسد.. حس ویرانگر بیحاصلی و بیچارگی می‌دود در رگانم، و خروشی در دلم می‌ستیزد و می‌آشوبد، اما انگار موج‌شکنهای بیرحم ساحل، هنوز و تا همیشه بر قرار استوار خویش برپای‌اند و من تنها نظاره‌گر خاموش..

 

تلخ‌اند کلمات، و گلویم را می‌خراشند و می‌سوزانند. نه می‌خواهم و نه می‌توانم در آنچه می‌رود اراده‌ای قهار یا حکمت و عنایتی سرشار بیابم. همان بهتر که وجودی در پس اینهمه تلخی نباشد، که اگر باشد، این عدالت کور و  بیرحم و بیحاصلش را به فریادهای خشم شعله‌ورم خواهم سوخت!

 

نه

هرگز تسلیم نخواهیم شد

که اندوه اگر به آتش‌مان کشد

باز از میان خاکسترمان ققنوس‌ها می‌روید نو به نو

و دستان خدای‌آفرین را حایل می‌کنم به دور شعله‌ی امید

نه گسیل ِ نیاز و تضرع به درگاهی که کسی آنسوی درش به انتظار نیست!

آری

امید را زنده می‌دارم

و لحظه‌ها را می‌زیم.



نظرات 24 + ارسال نظر
عطیه یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ق.ظ http://www.hokm1988.blogsky.com

سوختم و آب شدم به پات
امروز و فردا نداره
خوشت میاد ببینی ، نه ؟
کشتن تماشا نداره
قهر می کنی ، ناز می کنی
ناز می کشم ، آشتی کنی
قصه که نیس ، حقیقته
دروغ و دعوا نداره
ضرب المثل دروغ می گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
دوره زمونه دوره ی حرفای عاشقانه نیست
صحبت پول و شهرته ، صحبتی از ترانه نیست
یه روز منو خواسته بودی ، یه روز خیلی خوب دور
امروز چه راحت نمی خوای ، من بد شدم بهانه نیست
ضرب المثل دروغ می گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره

غریبه نیست یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام آقای یزدان پناه
هر شب براتون دعا می کنم خدا بهتون صبر بده و توانایی تحمل این غم بزرگ
هر شب
هر شب
خدا شاهده هر شب دعاتون می کنم
متاسفم

نفیسه یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:31 ب.ظ

امید
امید امید

[ بدون نام ] یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ب.ظ

به امید کمک او همچنان خواهیم ماند
اوست تنها حلال مشکلات

[ بدون نام ] یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

هر کس دردهایی دارد که فقط واژه امید نه او اجازه زنده بودن و زندگی کردن را می دهد

حجت دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:01 ق.ظ

آی ای امید خفته
ای رویای خاموش
مرا انتظار لبخند دوباره‌ات
چشم به راهی دیدار شیرینت
وسو سوی خورشید آرزویت
شوق زندگی ام می‌بخشد

... برای آن لبخند و در انتظار خورشید نگاهت
به زندگانیم چشم می‌دوزم
تا قدردان آن وصال باشم

وصالت را چشم در راهم
شاید در ناکجاآبادی دور
ویاشاید در همین نزدیکی
نمی دانم کجا
اما مظمئنم که دوباره میبینمت
شاید همین فردا
شاید همین امشب
در یک مهمانی تا صبحگاه......

شیما دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ق.ظ

فهیم! ؛شب یلدا؛ رو دیدی؟ ...زخمای آدم سرمایه س حامد! سرمایه تو بااین و اون تقسیم نکن:بذار این تیغی که به جونت افتاده: اونقد زخمت بزنه تا ازتیزیش کم بشه...
زمان: جادوی زمان دوست خوبم...

سارا معصومی دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:55 ب.ظ

اگر قرار بود نکته های ریز حکمت الهی را ما انسانها درک کنیم که زندگی اسان می‌شد. هیچ کس برای اسایش نزول نکرده. همه امده ایم تا ساخته شویم و پرواز کنیم. فهیم آنها که سبکبال می‌روند فردایی زیبا دارند. مطمئن باش. پاینده باشی.

هدی دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:20 ب.ظ

سلام آقا فهیم
تا حالا تنهات گذاشته بودیم که با خاطرات بدون مزاحم زندگی کنی. ولی اگه دوست داشته باشی از این به بعد می تونی رو مرتضی به عنوان برادرت و روی من هم اگه به خواهری قبولم داشته باشی حساب کنی.
همه جوره در خدمتتیم.
همچون گذشته برات توانایی تحمل این درد بزرگ رو از خدایی که تنها حلال مشکلاته می خوام.

قربانت هدی

امیر سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:06 ق.ظ

سلام فهیم جون
خیلی خوبه که امید رو دوباره پیدا کردی
اگر قرار بود زندگی همیشه به کام ما باشه که دیگه زندگی نبود
مطمئن باش زهره هم دوست نداره تا ابد تو رو غمگین ببینه
زنده هستی پس زندگی کن
فراموش نکن که باید بجای او هم زندگی کنی
امید را از یاد نبر امید امیر امید

تهمینه چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:17 ب.ظ

دوستی جمله زیبایی بهم گفت:
" آدم ها به اندازه رنج هاشون بزرگ می شن و رشد می کنن"

مسعود جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:45 ب.ظ

دستم را بگیر
کمکم کن تا بیدار شوم از کابوس نبودنت
و رویای هستیت را زندگی کنم

تهمینه شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:21 ب.ظ

فهیم امروز که دیدمت عمیقا دلم برای زهره تنگ شد،الان نمی تونم جلوی گریمو بگیرم

آناشه سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ب.ظ http://itsmeanasheh.persianblog.ir

تو آرام باش و دست هات را بکش به زندگی من..
تو آرام باش و بگذار پرده ها را باد تکان دهد و تمام آرامش زندگی گلووله شود تووی هوای من..
تو آرام باش و بگذار همین جا پشت پنجره صورتم را بچسبانم به خنکای پنجره و بگذارم موج خیال تو بیاید و مرا تا هر جای دنیا که میخواهد ببرد..
تو آرام باش و ببین که آرامشت با دنیای من چه میکند


:خوشحال میشم به وبلاگ ام سر بزنی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ب.ظ

جالبه تموم اشک و آه و ناله هات واسه زهره فقط یک ماه ادامه داشت با اونهمه ادعای عشقت

شما ظاهرا بیشتر دوست می داشتین که من همه الان خودم رو کشته باشم تا بتونین از اوج این عشق افسانه ای هیجانزده بشین و از شوق بلرزینُ نه؟

فقط یک بزدل اینطور ناشناس نیش میزنه و در میره.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ب.ظ

fahim janam , in ahmagha ro chera javabeshoono midi . veleshoon kon azize del.

نسکافه چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:47 ق.ظ

شگفت زده شدم از پیغام (جالبه تموم اشک و آه و ناله هات واسه زهره فقط یک ماه ادامه داشت با اونهمه ادعای عشقت)

تنها این جمله به ذهنم رسید:

هرگاه که عشقت را به دیگران نثار کنی
رهنمون می شوی
به آن حیات سحرآمیز شادی درونی
که بخیلان به آن راه نمی یابند.

مسعود چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ق.ظ

کاش جوابشو نمیدادی و فقط حذفش میکردی
به اندازه همون کامنتای تبلیغاتی احمقانه و بی معنی بود

گلناز پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:46 ب.ظ

کسی که بعد از غم به این بزرگی بلند می شه و به امید لبخند می زنه خیلی بزرگتر از احمق هایی مثل شماست. انقدر که تا اخر عمر هم شعور تان قادر به درک چنین چیزی نخواهد بود.(خطاب به اقای بزدل بی نام و نشان)

یک دوست شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ق.ظ

خوشحالم آقای یزدان پناه
از ته ته ته ته قلبم خوشحالم
زندگی کنید و جای زهره عزیز هم زندگی کنید مطمئنا او از شرایط بازگشت شما به زندگی راضی تر و خشنود تر است
روحش شاد

[ بدون نام ] شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:13 ب.ظ

زندگی حق شماست و آرامش او هم اینگونه بیشتر است

سارا معصومی شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:16 ب.ظ

می بینی فهیم ادم های دنیا همینقدر زود بی معرفت می‌شوند. تنها خدا و خدا و خدا برای دل های غمدیده می‌ماند. پاینده باشی و صبور.

فرزاد یزدان پناه یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:32 ق.ظ

خطاب به آن بزدل بی نام و نشان:

شما سر پیازی یا ته پیاز؟ شما وکیل وصی یه اون مرحومه ای؟ یا یه وبگرد سادیستیک پر مدعا نظیر اونایی که بی هدف از این صفحه به اون صفحه پرسه می زنن و هر جا می رسن بی اینکه مورد سوال باشن افاضه ی فضل می کنن؟

تا هویتت معلوم نشه نمی شه جوابت رو داد. اگه وجودش رو داری کامنت نام و نشون دار بگذار.

فروغ شنبه 6 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:50 ب.ظ

دلم گرفت اگر زهره بود به این همه حماقت می خندید- فهیم جان به زندگی لبخندبزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد