سلام نمی دونم .. نه شما رو می شناسم نه عزیزی رو که از دست دادین... همین طوری تو گوگل حال خودم رو سرچ کردم "تنها ماندم" ... الان هر وقت به این صفحه سر می زنم گریم می گیره... عجیبه... غم خودم کم بود الان کنار شما گریه می کنم.. هیچ چیزی نمی تونم بگم چون می دونم و می فهمم که جملات و کلمات خیلی ضعیفتر از اون هستن که احساس رو آروم کنند... فقط اینکه باید محکم ادامه بدی.. الان جز خدا یکی دیگه هم هست که همیشه بهت نگاه می کنه و کنارت ایستاده، همه جا و همه وقت... پس به خاطر اون هم که شده ادامه بده.... می بینی.. تازه الان که تنها نیستی، دیگه هیچ وقت تنها نیستی...
فهیم جان توصیه می کنم کامنتت رو فعلاْ ببندی یا فقط با تایید خودت آزاد کنی کامنت ها رو. با کمال تاسف بعضی بازدید کننده های وبلاگت گویا درکی از شرایط موجود ندارن و یا تو ساحل امن نشستن که تو این اوضاع تو یه همچین جای عمومی ای که به هیچ وجه امن نیست سوال های خاص می پرسن یا احوال کسانی رو می گیرن که احتمالا دچار دردسر شدن و لابد انتظار دارن که همین جا هم جواب بگیرن ... شاید هم این یه برنامه باشه که معتقدم حواست جمعه ... باز موندن کامنتت تو شرایط فعلی اصلاْ به صلاح نیست ... از من گفتن بود ... سری که درد نمی کنه رو نباید دستمال بست ... فکر کنم الان به این ضرب المثل معتقد باشی ...
خدا
قسم به هر که عاشقه , خدا کند بیایی ...
رو شونه های گرمت
بهار بی صدایی
از خواب خوش پریدم
ای مهربان کجایی
بی تو منی شکسته
گسسته و یه خسته
شاید رسی ، برایم
یه همدم و صفایی
بر قایقی شکسته
کجا کنم نگاهت
از ترس صید طوفان
آنجا مرا خدایی
از رنج و سختی راه
دل خسته و مریضم
در آرزوی دیدار
آنوقت مرا شفاهی
از بس که دور دورم
ز دیدنت شکستم
حالی دیگر ندارم
زبس که بی وفایی
تو سایبون عشقت
بیا مرا صدا کن
قسم به هر که عاشقه
خدا کند بیایی
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای (نوپا)
چقدر احتیاج داشتم به این حال و هوا به این اشک به این لبخند...
سپاس..
کاش می شد از زهره هم تشکر کرد..
سلام
نمی دونم .. نه شما رو می شناسم نه عزیزی رو که از دست دادین... همین طوری تو گوگل حال خودم رو سرچ کردم "تنها ماندم" ... الان هر وقت به این صفحه سر می زنم گریم می گیره... عجیبه... غم خودم کم بود الان کنار شما گریه می کنم.. هیچ چیزی نمی تونم بگم چون می دونم و می فهمم که جملات و کلمات خیلی ضعیفتر از اون هستن که احساس رو آروم کنند... فقط اینکه باید محکم ادامه بدی.. الان جز خدا یکی دیگه هم هست که همیشه بهت نگاه می کنه و کنارت ایستاده، همه جا و همه وقت... پس به خاطر اون هم که شده ادامه بده.... می بینی.. تازه الان که تنها نیستی، دیگه هیچ وقت تنها نیستی...
سلام آقای یزدان پناه. شما از روح اله خبری ندارید؟ چند روز آنجا بودید؟ اذیت شدید؟
فهیم لطفا اطلاع بده از اوضاعت
ممنون
سلام
خبر سلامتید رو از بچها داشتم
خدا رو شکر که اومدی بیرون.
گل ها رو یه بار آب دادم ولی چند تاشون خشک شده بودن. امیدوارم چندتاشون رو از خشک شدن نجات داده باشم.
فهیم جان توصیه می کنم کامنتت رو فعلاْ ببندی یا فقط با تایید خودت آزاد کنی کامنت ها رو. با کمال تاسف بعضی بازدید کننده های وبلاگت گویا درکی از شرایط موجود ندارن و یا تو ساحل امن نشستن که تو این اوضاع تو یه همچین جای عمومی ای که به هیچ وجه امن نیست سوال های خاص می پرسن یا احوال کسانی رو می گیرن که احتمالا دچار دردسر شدن و لابد انتظار دارن که همین جا هم جواب بگیرن ... شاید هم این یه برنامه باشه که معتقدم حواست جمعه ... باز موندن کامنتت تو شرایط فعلی اصلاْ به صلاح نیست ... از من گفتن بود ... سری که درد نمی کنه رو نباید دستمال بست ... فکر کنم الان به این ضرب المثل معتقد باشی ...
سلام-خوبی ؟تلفن زدم نجوابیدی!خوشحالم از سلامتیت- با آرزوی سلامتی و رفع ناملایمات. مراقب فهیم باش.
نه امیدی چه امیدی چیز خوبی میشه دید؟
روز زن برخاله عزیز ازدست رفتم مبارک باشد روحش شاد
فهیم شوهر خاله عزیز فرارسیدن روز پدر برشما مبارک باد
چشمانت
سر به سر نبودنت می گذارند
و از عمق عکس
هی نگاه می کنند و
پلک نمی زنند...
دلم
مثل چروک دست هایت
تنگ می شود
دستانی که نیستند
تا عصایشان باشم...
پ.ن: و مگر وقتی بودند،
صدای پای عصا هم ، به فکر دستانت می آمد؟