باد او را با خود برد

به یاد زهره لشگری٬ ۱۳۸۸ - ۱۳۶۰

باد او را با خود برد

به یاد زهره لشگری٬ ۱۳۸۸ - ۱۳۶۰

روز بعد از رفتن ات

 

"تصادف جرحی منجر به فوت"

این عنوان رسمی حادثه ی وحشتناکی است که چشم بر هم زدنی بود و تو رفتی. عنوانی که در دفاتر گزارش روزانه ی کلانتریها و بیمارستانها، بارها و بارها ثبت می شود. اما این بار که تو رفته ای، کسی گزارش رفتن ات را ننوشته.

شاید هم نیمه شب، آمده ای با شیطنت، اسمت را پاک کرده ای، تا من تا زنده هستم دنبال تو بگردم..

 

"خوشبختانه فیلمی وجود دارد.."

خوشبختانه؟ این کلمه را چطور معنا کنم؟ آنها که دیده اند، می گویند ضارب موتورسوار (این هم یک عنوان رسمی است راستی) تو را که از روی خط عابر رد می شده ای، زمین کوبیده و متر ها با خودش کشانده. جوری که کفش ات کاملا ساییده شده و از بین رفته.. این را خودم دیدم، کفش ات را می گویم. کتانی های سفیدت را. فیلم را که ندیدم. هی این مصراع لعنتی توی ذهنم زنگ می زند: من ندارم دل فواره ی جوشانی را دیدن..

نه اصلا تو بگو. حاضر می شدی ببینی زیر موتور افتاده ام و دارد می کشدم کف خیابان؟ خون ات را که باران شسته بود.. من کجای این آسفالت سیاه را بوسه باران کنم که آخرین گامهای تو را به خاطر داشته باشد..

می دانی این که اشکهای آدم تمام بشود یعنی چه؟ می دانی. یادم هست که به مادرت همین را می گفتی وقتی رفته بود. حالا من هم همین شده ام که می بینی...

 

27-1-88 ، یک روز بعد از رفتن ات

 

 

نیستی که ببینی چه مدام می بارد این بهار در نبودن تو...